سلام دیروز مامان بزرگم اینا ازخونه ی قدیمیشون که جوونیشون و اونجا به پیری رسوندند اسباب کشی کردند. ما نوه ها به قول خودمون در جستجوی عتیقه بودیم. کم هم پیدا نکردیم. من به کتاب پیدا کردم به نام:آفتو جِنگِ شیراز . سروده احد ده بزرگی . شعرهاش به لهجه ی محلی خیلی قدیم شیرازی. یه شعرش و انتخاب کردم امیدوارم خوشتون بیاد:
دیگه از دوری تو قدُم هِلاله میدونی
زندگیم پُرتُو پُر رنجُ ملالِه، میدونی
رولُوُم ، عین بانجون لاسیده گُل سُخنم
دلُم از غُصه مث ذرت بلالِه ، میدونی
به خدا، مثل انارِ سیدونی خونهِ دِلُم
رنگ شکلُم عینهو رَنگِ پوشالهِ ، میدونی
ئی چی یوُی که هِی میان پُشت سُرُم بهت میگن
به جون گیست قسم خِشتِ ، ریچالهِ ، میدونی
اوکه ما بینِ من وتو آتیش اِنداخت و گُوروخت
روز مَشَر، صورتش مثلِ ذغاله ، میدونی
راستی از اوُشو، تو حالو افتیدهِ تو رَختِخُو
همه ش از دردِ سرُ و کمر مینالِه ، میدونی
مَش احد، میگفت او که رفت چُغلیت کِرد بِه آقات:
دختر وَر پریدی مَشتی جلاله، میدونی